یه تار مو سفید جدید دارماز اون تار موهایی که نیاز نیست بگردی تا پیداش کنیروبروی آینه که وامیستم، رنگ سفیدش رو موهای تیره برق میزنه...نمی دونم نوشته بودم که تازگی هر چند هفته یه تار سفید جدید دارم یا نهاما دیدنشون مثل اولین بار ناراحتم نمیکنه!آخرین دورهمی قبل نوروز رو گرفتیمنمیدونم سال دیگه هرکدوم از ما کجاییماین آدم ها هم مثل خیلی از آدم های دیگه ای که تو زندگیم بودن و رفتنکم کم وقت رفتنشون رسیده... مثل رسم چندساله مون دور میز تزئین شده کنار همدیگه به دوربینلبخند زدیم و عکس گرفتیم. دور تا دور میز نشستیم و دکترخندان حرف زد... گفت امسال دیگه همه شما میرین بعد به من یه نگاه انداختگفت تو هم حتما دیگه رفتی یه قاره دیگه! بچه ها همه بلند با خنده گفتن ان شالله...وقتی دکتر حرف می زد یا وقتی به بچه ها نگاه می کردم دلم خواستبهشون بگم چقدر تک تکشون رو دوست دارم. چقدر خوب بود که چهارسال پیش تصمیم گرفتم ادامه راهم تو این بخش و با دکتر خندان باشه.یه لحظه از اینکه دیگه قرار نیست تو این باغ قشنگ و کنار این گروهدورهمی قبل عید بگیرم دلم گرفت... اما مگه میشه همه اتفاقات و آدم خوب ها رو کنار خودمون برای همیشه نگه داریم؟نه نمیشه... فقط میشه تا فرصت هست و همه کنار هم هستیم لذت ببریمبه عکس ها نگاه میکنم به چشم ها و صورت خودم نگاه میکنم و بازخداروشکر میگم... زورم میکنم روی چشم ها... چشمام نور دارن...وقتی عکس پارسال رو نگاه میکنم تفاوت رو میفهممدقیقا همون روز بود که تموم شد... بچه ها زنگ زده بودن بیا دورهمی تاروحیه ت هم عوض بشه... نزدیک سال نو بود ولی عزادار بودیم و منکنار همه غمی که از سمت خانواده م حس میکردم دلم هم شکسته بودکلافه بودم... دقیقا به فاصله چندساعت بعد اون عکس حضورش تو زندگیم خط خورد. [ هم دمــم ]...
ما را در سایت [ هم دمــم ] دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9hamdam-mand بازدید : 77 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1401 ساعت: 17:36